رمان مامور های لجباز پارت۳

Armita shameli 💜🩵💎💚 Armita shameli 💜🩵💎💚 Armita shameli 💜🩵💎💚 · 1402/06/12 10:37 · خواندن 1 دقیقه

سلام خوبین بدون حرف برید ادامه ی مطلب که خیلی کار داریم.

💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚

خلاصه ماهم مجبور رفتیم کارهامون رو انجام دادیم یه دست هم حلقه به عنوان نامزدم گرفتیم و با خانوادمون خدا حافظی کردیم و راه افتادیم.

توی هواپیما به سمت نشستن رو صندلی هامون بودیم که من گفتم میخوام سمت پنجره بشینم ولی آرشام از لج من دوید سمت پنجره و گفت:هرکی زود تر بشینه.

خلاصه چند ساعتی از پرواز می‌گذشت که برامون نوشیدنی آوردن و آرشام فقط یه آب برداشت داشتیم نوشیدنی می‌خوردیم که من برای تلافی صندلی سمت پنجره  آروم لیوان رو خم کردم روش و ریخت رو لباسش بعد برگشتم گفت:ای وای ببخشید یه لحظه از دستم ریخت.

💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚

اگه منتظر پارت بعد هستید پس همین الان کامنت و لایک بیاد رو صفحه.

شرط پارت بعد:این پارت شرط نداره.